کشکول مشتعل

دست نوشته های محسن الله وردی

کشکول مشتعل

دست نوشته های محسن الله وردی

گاهی اوقات برای نوشتن قلم توانش را از دست میدهد.
گاهی اوقات برای نوشتن باید سوخت باید مشتعل شد.
گاهی اوقات برای نوشتن ذهنی آرام میخواهد ویاذهنی که میخواهد آرام شود.
شاید نوشته ات همرنگ اشک هایت شود ویا شکل لبخندت را به خودش بگیرد.
گاهی اوقات نوشتن تنها یک دلیل میخواهد یک ورق وقلمی که دوستش دارم زیرا خدابه آن قسم خورده است.
پس نوشتن زیباست.
محسن الله وردی(مشتعل)


برای تماس به منوی تماس بامن مراجعه کنید.

آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

تاهل یا تجرد

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از نوشتن باید بگم که شاید این نوشتار برای خیلی از افراد خنده دار ویا غیر قابل پذیرش باشه.

نظردهی برای همگان آزاده ومن به همه نظرات احترام میذارم.

 

مشکلی که این روز ها اکثریت جامعه وجوانان ما باهاش مواجه هستند،مشکل ازدواجه.

این همه دختر وپسر مجرد اطراف خودمون می بینیم که به خاطر عواملی مجرد هستند.

به نظر من مشکل از اینجا شروع میشه که سطح توقعات چه پسر چه دختر تغییر کرده.

دیگه کسی رو نمی بینیم که معیارهاش تماماً معنوی باشه.

در گذشته پدر ومادر های خودمون چطور ازدواج کردن؟

پول زیاد داشتند؟

شغل ثابت؟

مدرک تحصیلی بالا؟

خونه وماشین؟

و چه وچه وچه ...

نمیشه گفت صفر درصد ویا صد درصدر بوده ولی خیلی ها این مواردی که گفتم ونداشتن.

شاید الانم نگاه به پدر و مادرامون کنیم هنوزم این موارد ونداشته باشن ولی...

ولی زندگی تشکیل دادن که لذت بخش بوده براشون با همه تلخی های گذشته.

زندگی تشکیل دادن که حاصلش من وشماییم.

درسته الگو ها تغییر کرده اونم از نوع اَساسیش.

البته اینم منکر نمیشم که مشکلات مالی وتورم اقتصادی الان بشتره ولی خداوند در قرآن می فرماید:هر کس به خاطر مشکلات مالی ازدواج نکنه کافره.

دلیلش چیه؟

اینه که اون شخص به رزاق بودن خدا اعتماد نداره.

حالا بیام سر مسئله خودمون یا همون الگو ها...

بعضی  از این تغییرات وجامعه مقصر بوده وبعضی هاش رو خودما.

به عنوان مثال اگه بخوام یه نمونه از جامعه رو ذکر کنم صدا وسیما رو میگم.

شما یه سریال می بینید که پسری حدود25ساله به خاستگاری دختری میره از قضا این پسر ماشین داره اونم نه پراید،حداقل پرادو یا لکسوز یا...

بهترین ازدواج وتو بهترین تالار نشون میده...

چند نوع غذا...

ودر آخر وقتی وارد خونه میشن ،یه خونه لوکس وبزرگ که از قضا برای خود آقا پسر با سن 25 ساله هست که وسایل خونه کامله ومبله وغیره.

خب دختر مملکت ما که داره این صحنه رو مشاهده میکنه دیوانه هست که به پسری که این موارد رو نداشته باشه وبه خاستگاریش میاد جواب مثبت بده.

یه مثال دیگه برای پسر ها،از قضا باز صدا وسیما

پسر داره تلویزیون فیلم سینمایی نگاه میکنه.

بازیگر فیلم خانومی زیبا،کمر باریک،بلوند،چشما کشیده و...هست

میزنه یه کانال دیگه یه فیلم دیگه اونجا هم یه خانوم دیگه با همچین مشخصاتی ولی این یکی بازیگر ایرانی هست.

خب پسره میگه این یکی تولید ملی خودمونه وهمین فیلم ونگاه میکنه.

خب تو اون فیلمم که همش صحنه های عاطفی ورمانتیک میبینه وبه خودش میگه ای کاش همسر آینده ی منم شکل این خانوم بود(چه اخلاق،چه ظاهر)

این دو مورد که گفتم تنها بخشی از عوامل تغیر الگو تو جامعه بود.

اما اون چیزی که من باهاش کار دارم واکثریت دارن از این نوع ضربه میخورن تغییر به دست خودمونه.

باز مثالی میزنم

دختری درس خونده دیپلم گرفته رفته دانشگاه خب تا اینجا که پدر گرامی پول رو واریز میکرده،می خونه تا لیسانس میگیره به خودش میگه حالا باید از این لیسانسم استفاده کنم ومیزنه تو بازار کار.

استخدام موسسه ای میشه وحقوقی که مثلا میگیره600هزار تومنه.

از اون طرفم باز پدر گرامی پولی به این دختر خانم میده برای خرجش ولی خب کمتر شده.

یه کمی کار میکنه ومی بینه شرایط ادامه تحصیل رو باز داره برای ارشدی ثبت نام میکنه تا مدرک فوق لیسانس بگیره.

اینجا دونوع رفتار هست

1.یکی اینکه این دختر خانوم توقعات خودش هیچ تغییری نکرده وبراش مهم نیست که همسر آیندش چی کاره باشه وتحصیلات فلان داشته باشه به خودش میگه همینکه مومن باشه ومرد زندگی باشه(کامل باشه)برای زندگی من کافیه.

ولی خونواده ی این دختر همچین فکری ندارن.

میگن دختر ما این همه درس خونده وزحمت کشیده،حالا یه پسری که شغل ثابت نداره ومدرک نداره میخواد بیاد دختر مارو بگیره؟!

یعنی توقعات خونواده تغییر کرده نه دختر

2.دختر خانم خودش توقعاتش تغییر کرده وبه نظر من خیلی بدتر از مورد اولیه.

همینطورم برای پسرها هست که سخت پسند شدند.

حدیث از معصوم داریم که شما زن بگیرید ولی نه بخواطر زیبایی چهره اون(یعنی اگه زیبا هم نبود مشکلی نیست)خدا به دید تو اون خانوم رو زیبا میکنه.

من حرفم اینه

پسری که 18سالش شده یا باید بره خدمت ویا باید بره دانشگاه.

ولی بالاخره باید خدمت رو بره حتی اگه لیسانس داشته باشه

اکثر پسرها بعد دیپلم راهی خدمت سربازی میشن و2سال اونجا زندگی میکنن(همون دوسالی که دختر خانومه داره درس میخونه)بعدش میاد به حالت جیب خالی ومیخواد تازه شروع کنه کار کردن.

چند سالی کار میکنه ومیشه24.25ساله قصد ازدواج میکنه.

خونه نداره

ماشین نداره

شغل ثابت نداره

مدرک دیپلم(تازه من دست بالا گرفتم)

و...هر جا میره جواب منفی میشنوه.

این همه مثال زدم که این وبگم.

با خودمون داریم چیکار میکنیم؟

دختر خانومی که شاغل باشه ودرآمدش خوب باشه به خدش میگه من دیگه میخوام چی کار آقابالاسر داشته باشم.

نقش تربیتی ومربی بودن زن کجا رفت؟

همون زنی که امام خمینی رضوان الله تعالی میفرماید:از دامن زن،مرد به معراج میره.

زنی که سر گرم شغل واجتماع کاریش باشه چطور میتونه خودش رو وقف همسر وفرزنداش کنه؟
دقت کنید این همه آیت الله ها وشهدای انقلاب وهشت سال دفاع مقدس به خاطر نقش تربیتی مادر وهمسرانشون بوده.

نه اصلا به خودمون نگاه کنیم.

مایی که اینطور تربیت گرفتیم و اینطور داریم زندگی میکنیم،آیا به این ربطی نداشته که مادرانی داریم وداشتیم که همه کارشون بزرگ کردن مابوده؟

کجا رفت معیارهای اصلی؟

کجا رفت ازدواجی که نصف دین رو کامل میکنه؟

کجا رفت معیار های معنویت؟

همش که شد پول ومدرک وماشین وخونه!

یه کم به خودمون بیایم

ازدواج کردن رو انقدر سخت نگیریم.

بدون تالار هم میشه ازدواج کرد!

بدون اینکه اول زندگی زیر قرض های میلیونی رفتن هم میشه ازدواج کرد!
مادر ومادر بزرگامون رو الگوی خودمون قرار بدیم.نگیم که تفکر سنتی دارن که این حرف داره جامعه مارو خراب میکنه.

سیره زندگی حضرت زهراسلام الله علیه وامیرالمومنین علیه السلام رو مطالعه کنیم وازش الگو برداری کنیم.

چرا دست جوونارو نمیگیرن بعضی ها؟

البته خونواده هایی هستند که آسون میگیرن والان دختر یا پسراشون زندگی شیرینی در کنار همسراشون دارن.

ولی روی سخن من با اون دسته از فرادی هست که سخت میگیرن.

درسته حق میدم نمیشه تو این دور زمونه به هر کسی اعتماد کرد ولی پس خدا چه نقشی داره؟

طوری نشه که جوان دم بخت انقدر سرکوب بشه که به خاطر شما خدایی نکرده به گناه بیفته که هر گناهی که به خاطر سخت گیری شما انجام میده به گردن شما هم هست.

از خدا بترسید وبترسیم.الگو هامون ومعیارهامون رو الهی کنیم.

ببخشید که این نوشتار طولانی شد ولی بالاخره دردیه که اکثرا باهاش مواجه هستند.

ان شاالله فرج امام زمان عجل الله تعالی.

ومن الله توفیق

یاعلی

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۰۴:۲۲
محسن الله وردی-مشتعل

کمی آرامش میخوام همانطور که رودی خروشان به دریا می ریزد.

گاهی اوقات اتفاقاتی در زندگی انسان رخ میدهد که این آرامش از بین میرود مانند:از دست دادن عزیزی یامریضی یاشاغل بودن یا بیکاری ویا عاشق شدن...

وقتی که آرامش نداری میخواهی عاشق شوی وزمانی که عشق میشوی متوجه میشوی که آرامشت از بین میرود.

مانند کلافی سردرگم می شوی.

یاد یه شعری افتادم که استاد رائفی پور میخوند.

عاشقی درد سری بود نمیدانستیم

حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم...

حقیقت همینه

با خیلی از دوستان وقتی که در مورد عشق صحبت میکنیم اکثرا حرف از این میزنند که عشق باید عشق آسمونی باشه مثل عشق عبد به معبود ولی نظر من اینه(البته شخصی)که عشق میتونه از عشق زمینی به عشق آسمونی برسه مثالشم توداستان عشق زلیخا به حضرت یوسف میشه دید.

عشق زمینی وقتی پاک باشه میتونه عاشق وبه عشق آسمونی برسونه.

مثل نوعی تمرین میمونه اگه شخص بتونه تو این سطح عشق خودشو ثابت کنه اون وقت خداهم مزه عشق آسمونی رو به عاشق میچشونه اون موقع ست که انسان میتونه از همون عشق زمینی خودشم عبور کنه وبه معبود خودش برسه.

ولی چه بهتر که عاشق ومعشوق باهم به معبود برسند که لذتش دوچندان میشه.

عاشق که باشی حرفت خریدار ندارد.در نطر همه مجنون می شوی.

حرف هایت به کام دیگران گاهی تلخ است وگاهی بی مزه خیلی کم پیش می آید که شیرین شود.

ولی لذتش به اینه حرف هایت برای معشوقت همیشه از عسل شیرین تر است

کنایه:

خوشا عشقی که معشوقش تو باشی

خوشا عبدی که معبودش تو باشی

خوشا راهی که مجنون میرود تا

رسد بیند که مقصودش تو باشی

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۲۲
محسن الله وردی-مشتعل